به حاج یدالله، یك خانه در كرج برای سكونت اهدا كرده بودند. حاج یدالله- از آن جا كه در همه امور زندگی، برای بچهها یار و یاور بود- همراه با یكی از دوستان، برای خواستگاری دختر خانمی، به خانه پدر آن دختر میروند. پس از صحبتهای اولیه، خانواده دختر میپرسند كه آیا آن برادر، خانه دارد یا نه؟ آن برادر هم به خاطر صداقت میگوید: «نه، ندارم!» خانواده آن دختر میگویند:«برای ما این مسأله مهم است، پس اجازه بدهید به همین دلیل، این موضوع را خاتمه یافته بدانیم.» حاج كلهر در همین لحظه، پا در میانی میكند و میگوید: «نه […]